رهگذر

شعروغزل

آزادی

بی تو من هستم ولی یک برده ام

بی تودل از عقده ها پر کرده ام

بی تو درگیر واسیر کینه هام

بی تو شمشادم اگر،پژمرده ام

بی تو من هستم اما «من »نیستم

بی تو از زنجیرها سر خورده ام

بی تو من یعنی بدون هویت

بی تودر بندسکوت افسرده ام

ناامیدم بی تو من از زندگی

می زند نبضم ولی من مرده ام

بی تو از باید نباید خسته ام

از صبوری بی ثمر آزرده ام

بی تو مجبورم به تزویر وریا

بی تو من چوب فلاکت خورده ام

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت23:9توسط مینامحمودی | |

 

رقص ماهی های غم در برکه ی جانم ببین

 

سیل آتش شعله ور در باغ وبستانم ببین

 

خیزو بنگر در بهاری تر زمان عمر من

 

دست ویرانگر خزان دربرگریزانم ببین

 

منکه دردورنج وغم شد مونسم در زندگی

 

سایه ی ترسیده ی از غم گریزانم ببین

 

چونکه پوشاندند بربالای من شولای درد

 

لرزه وپس لرزه هادرکوه ایمانم ببین

 

بعداز آن جوروجفا صبروثباتم بازگشت

 

چشمه های عشق رادر سینه جوشانم ببین

 

درد را کردم عصای دستم و رفتم به پیش

 

همنشین غم شدم باصبر همخوانم ببین

 

گرچه یک خس بیش در میقات با او نیستم

 

پایبندی همچنان بر عهدوپیمانم ببین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:19توسط مینامحمودی | |

"هر انسان بايد 2 زبان را از بَر باشد،
يكي زبان كلمات و ديگري زبان نشانه ها.
اولي را براي ارتباط با ديگران و
دومي براي درك پيام هاي خـــدا"

+نوشته شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:15توسط مینامحمودی | |

درخیالش دخترک نقشه ی خانه میکشید

روی دیوارش هم عکسی عاشقانه میکشید

آرزوهایش ،یکی ،دوتا،سه تا، هی میشمرد

درحیاطش باغچه ای از جوانه میکشید

فارغ از سفره ی خالی از غذاونان خود

روی میزی شمع وشامی شاعرانه میکشید

گرچه رنج ودرد سهمش بودوفقر وبی کسی

اوبرای زندگی صدها بهانه میکشید

چونکه میدید اوپدر رابر بساطی از فریب

در دلش داغی که چون آتش زبانه می کشید

این پدر بر باد داد ودود کرد این زندگی

 پیش چشم دخترک آتش به خانه میکشید

+نوشته شده در یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:59توسط مینامحمودی | |