رهگذر

شعروغزل

ما با آدمها تصادفی برخورد نمیکنیم هرکس به دلیلی سر راه ما قرار میگیرد

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:14توسط مینامحمودی | |

از عشق

فریاد وفغان از عشق ای داد وامان از عشق

درمان ورهیدن را ای کاش توان از عشق

زیبا بکند زندان ؛بر یوسف  زندانی

گاهی شکند دل را گاهی فیضان از عشق

گه سینه پراز غوغا گاهی به لب آرد جان

جانی شده بیچاره  دادش بستان ازعشق

گه دل چویکی برکه گاهی چویکی دریا

گاهی بکند طوفان ؛دل پر هیجان از عشق

گه جوش بیاید جان چون آب که برآتش

ای دادو امان از عشق  جان درغلیان از عشق

 آرام دهد جان را گه زیروزبر سازد

گه زلزله می آید در روح وروان از عشق

دراوج جوانی گاه چون پیر کند مارا

 پیرانه سری گاهی گردد چو جوان از عشق

گه گاه زمستانی گردد چوبهار ازعشق

گه گاه بهارانی گردد چوخزان از عشق

 

+نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:26توسط مینامحمودی | |

درد

دلم دریای موّاج ملال است

زبانم از بیان درد لال است

چو می خواهم که داد از دل برآرم

برای داد اینجا کی مجال است؟

زبان گفتنم اشک است وآهم

دو چشمم چشمه ی پاک و زلال ست

چوآهویی به دام شیر دردم

تپشهای دلم سوی زوال است

منم آن باغ پاییزی که دیگر

بهاری گشتنم امری محال است

شکسته پر منم مینای خسته

که پروازم سر بام خیال است

+نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت9:22توسط مینامحمودی | |